این تو را رنج میدهد که باید از یک مرد انتظار داشته باشی برای دو زن، مرد باشد، پدری کند و تازه عدالت را هم بلد باشد. سعی میکنی جوا دو دو تا چهارتاهایت نتیجه دهد امّا جواب همیشه این است که باید به کمترین قانع باشی چون تو بودی که قبول کردی وسط زندگی دیگری پا بگذاری.
وبگاه "خرده مشاهدات یک بانوی جامعهشناس" نوشت:
«شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد//خشت خشت وآجرآجر پیکرم را باد برد//با همین نیمه همین معمولی ساده بساز//دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد»
بسم الله
گفت سفره دلم هرچند یک بار مصرف نیست که هرجایی پهنش کنم، اما اگر برایت بازش کنم هستی که باهم جمع اش کنیم؟